برای نیامده ها می گویم بالای یک کوه در شمالی ترین نقطه تهران، در منطقه ولنجک یا سرراست تر آدرس بدهم درست بالای دانشگاه شهید بهشتی کوهی است با یک دالان نورانی. نامش را گذاشته اند کهف الشهدا.
حتما شنیده ای سرگذشت اصحاب کهف را. داستان غار و یاران غارنشین. این جا هم غار است. بالای کوه، در آرامش، سکوت و البته معنویت بی بدیل.
این جا کهف الشهداست. شمال تهران بالای یک کوه درون یک دالان. آن پایین قبل از این که به دنبال تابلوها به کهف الشهدا برسیم شلوغ بود و پر دغدغه اما این جا فقط سکوت است، فقط آرامش. این جا آن قدر کشش دارد که دیگر نیازی به توصیف آن چنانی نیست. قبل از آن که به کهف الشهدا بیایم تنها تصویری از مقام معظم رهبری را که مقابل ورودی کهف الشهدا ایستاده اند، دیده بودم، نمایی بسته از کوه و مقام معظم رهبری که نمی دانم متفکرانه به چه می اندیشند.
نمی شود به کهف الشهدا آمد، کنار مزار 5 شهید گمنام نشست، نماز عشق نخواند و اشک نریخت. این جا روی تابلویی نوشته مظلومیت نشانه فرزندان روح ا... است. مظلومیت جوان 24ساله ای که در تک دشمن در شلمچه به شهادت رسید و این جا آرام خوابیده، مظلومیت جوان 23ساله ای که در حمله دشمن به میمک شهید شد. از بعدی هم بگویم؟ آری فقط 22 سال سن داشته و در عملیات محرم شهید شده است. آن یکی از جزیره مجنون به جمع شهدا پیوست و با 22 سال سن یار انبیا و اولیا شد. سن و سال دارترینشان هم 25 ساله است شهید گمنامی که در عملیات محرم جواز بهشتی شدن را گرفت.
نمی دانم چند نفرتان با دیدن عکس مقام معظم رهبری به کهف الشهدا آمده اید و عطر بی نظیر این دالان کوچک و دنج را استشمام کرده اید. برای نیامده ها و ندیده ها می گویم بالای یک کوه در شمالی ترین نقطه تهران، در منطقه ولنجک یا سرراست تر آدرس بدهم درست بالای دانشگاه شهید بهشتی کوهی است با یک دالان نورانی. نامش را گذاشته اند کهف الشهدا. برای بالا آمدن باید حتما عاشق باشی تا مسافت 500-600 متری دامنه را تا مزار شهدا در جاده ای خاکی بالا بیایی. باید حتما عاشق باشی تا از تمام آن چه در پایین کوه است دل بکنی و ساعتی میهمان فرزندان روح ا... باشی.
با تمام این سختی ها بالا می آیم. یک محوطه بزرگ و البته بدون زائر. ساکت ساکت است. تنها صدای تکان خوردن پرچم های ایران و یامهدی ادرکنی است که گوشت را نوازش می دهد. قبل از ورود روی تابلویی نوشته با کفش وارد نشوید و در داخل محوطه کهف شمع روشن نکنید. قبل از این که کفش هایم را در آورم عکس معروف آقا را می بینم، نه، معلوم است که خیلی دیر آمده ام و دیگر از آن دیوار سنگی که با رنگ، سفیدش کرده بودند و از آن در آهنی خبری نیست. حالا در و دیوار غار را با سنگ تزئین کرده اند. در را که باز می کنم یک اتاق بیشتر نیست، یک اتاق با 5 سنگ مزار، 5 سنگی که تمامی شان یک اسم دارند «شهید گمنام» و همگی فرزند روح ا... اند.
هنوز هم با این که یک ساعتی از حضورم در کهف الشهدا می گذرد، مبهوت بزرگی شهیدانی هستم که مزارشان چنان آرامشی به قلبم داده که توان دل کندن را از این جا ندارم. دل کندن از در و دیواری که تنها با چندمتر گونی و شعرهای نوشته شده روی گونی تزئین شده، بوسیدنی است سنگ مزار شهید عشق، بوییدنی است تربت پاک گدای دوست ...
انشاالله مطلب بعدی ماجرای دفن شهدای گمنام در کهف الشهدا است.